وبلاگ شخصی امین زارع

دست نوشته | ارتباط | همکاری | نمونه کار

وبلاگ شخصی امین زارع

دست نوشته | ارتباط | همکاری | نمونه کار

وبلاگ شخصی امین زارع

تو این وبلاگ سعی می‌کتم بیشتر، از خودم و چیزایی که تو ذهنم میگذره بنویسم.و البته این وبلاگ جایی هست که شما می‌تونید مطالب جالب و مفیدی رو مطالعه کنید.ضمنا نمونه‌کارهام رو هم تو این بلاگ قرار میدم و امیدوارم شما هم بعد از دیدن این نمونه کارها، حتما نظرات و انتقاداتتون رو برام بفرستید.

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۳/۰۴
    گل

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

ترک یک وابستگی

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۱۷ ق.ظ
* حدود سه چهارماه پیش خونه مون رو فروختیم و یکسال هم از خریدار مهلت گرفتیم و تا سال دیگه میتونیم بمونیم تو خونه ایی که فروختیمش. از الان وقتایی که به لحظه‌ی ترک کردن خونه فکر میکنم، انگار یکی میخواد خفه‌ام کنه.بغض راه گلوم رو میگیره و چشمام پرآب میشه.
خیلی سخته به خدا... شوخی که نیست.بیست سال از عمرم تو این خونه گذشته. اونم 20 سال اولِ زندگی، که از بهترین و پرخاطره‌ترین سالهای زندگیه هر انسانیه.
واقعا این وابستگی چه میکنه با آدم!

* 6ماه آینده، خیلی واسه من مهمه.اگه خدا بخواد قراره کلی از اتفاقای خوب زندگیم، تو این 6 ماه بیفته.از خلاص شدن از شر دیپلم گرفته... تا وارد شدن به دانشگاه و حتی وارد شدن به بازار کار.خلاصه کلی کار ریخته رو سرم!  امیدوارم بعد از این شش ماه، از کارایی که واسه رسیدن به اهدافم کردم پشیمون نشم و حداقل از خودم راضی باشم.
  • امین زارع

خوش خط و خالِ زشت فطرت

يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۰۳ ب.ظ
بعضی وقتا، همنشین شدن با کلاغهای بی سر و پا، شرافت داره به اینکه با عقابهایی همنشین بشی که چشم و چنگالشون رو واسه بچه آهوی دشت، تیز کردن.

اینو واسه این نمیگم که یه چیزی گفته باشم. واسه این میگم که بدجوری دلم میسوزه واسه کسایی که دلخوشی شون همنشینی با عقاب های تیزچنگاله.

مخاطب این پست یه سری آدمای خوش خط و خالن که با میخوان با ظاهر نمایی همه رو جذب خودشون کنن. اما...

یا حق
  • امین زارع

ژست نگیر عزیزم

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۱۲ ب.ظ

این روزها یا بهتره بگم این سال‌هاخیلی از جوانهای هم سن و سال خودم رو میبینم که هیچ پایبندی به مسائل مذهبی ندارن (اگر هم داشتن، از دستش دادن)و به نوعی قصد دارن با گرفتن ژست روشنفکری، باطن تنبل و بی اراده‌ی خودشون رو پنهان کنن.

این افراد از روشنفکری هیچی نمیدونن اما هرجا میشینن ادعای روشنفکری میکنن.اینا همون آدمایی هستن که نتونستن خودشون رو نگه دارن و به قولی تسلیم شرایط زمانه شدند.این افراد، قلبشون دروازه‌ هست و برخلاف ظاهر متعهدانه‌ای که میگیرن هیچ قید و بندی ندارن.و مدام سعی میکنن با توجیهات به اصطلاح روشنفکرانه کارهای زشت و غیرمعمول خودشون رو عادی و معمول جلوه بدن و متاسفانه تا حد زیادی هم به هدف خودشون رسیدن و نتیجه‌ی اون رو هم میشه در متن جامعه دید.اما توهینی که این افراد به عشق میکنن رو نباید به راحتی ازش گذشت.

عشق باید با تعهد شروع بشه و عشقی که با تعهد همراه نباشه، پایدار نیست و از نظر من عشقی که پایدار نباشه، اصلا نمیشه بهش گفت عشق. این یه هَوَسه که بدون این که خود افراد متوجه بشن، در وجود اونها ریشه میزنه و براشون معنا و مفهوم و فلسفه‌ی کذب پیدا میکنه.

نمیخوام کتابی و رسمی حرف بزنم و اصلا این کار رو هم بلد نیستم، اما بهتره برای چندلحظه هم که شده پیش خودمون به این موضوع فکر کنیم و از خودمون بپرسیم: آیا ما هم جزء این افراد ظاهرنما و به اصطلاح روشنفکر هستیم ؟


پانوشت:

1- این مطلب مخاطب خاص نداره، و مخاطب اون همه‌ی ما هستیم.

2-پانوشت هم چیز بدی نیستاااا


  • امین زارع

رسمی که نداریم

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۲۷ ق.ظ
امروز داشتم به این فکر میکردم که چی می شد اگه این رسم خمس و زکات بین تمام ملت های دنیا همه گیر میشد و همه ی انسان ها، فارق از مسائل اعتقادی و مذهبیشون به این موضوع اهتمام داشتن.
به نظر من این کار بزرگ کاملا شدنیه و اصلا دور از انتظار نیست. مگه قراره هرکی میخواد یه مقدار از مالش رو در اختیار دیگران قرار بده، به دین و مذهب خاصی اعتقاد داشته باشه؟ البته همین الان هم خیلی از مردم در سرتاسر دنیا هستن که به این کار (کمک به دیگران) اهتمام دارن. اما خیلی بهتر میشد اگه این کارِ خیر تبدیل به یه عُرف همگانی میشد.

فکرش رو بکنید:
اگه این اتفاق میفتاد; دیگه گرسنگی علت مرگ هیچ انسانی نمیشد.
دیگه هیچ پدری شرمنده ی زن و بچه اش نمیشد.
دیگه هیچ دختری برده ی سکس نمیشد.
دیگه پول دغدغه ی انسانها نمیشد و پول رو دلیل خوشبختی نمیدیدیم.
شهرهامون آباد و آبادتر میشدن.
و هزاران اتفاق خوب دیگه، که فکر کردن بهشون واقعا لذت بخشه برای من.

یعنی این همه اتفاق خوب، ارزشش رو نداره؟
ارزشش رو نداره که یه مقدار خیلی خیلی خیلی کوچک، از خودگذشتگی نشون بدیم؟
شاید واقعا ارزشش رو نداره و این منم که یکم جوگیر شدم.

خدایا; آخر و عاقبت ما مردمان بی رحم به کجا میرسه؟


  • امین زارع